
نظرات شما عزیزان:
آرتمیس 
ساعت22:23---10 بهمن 1394
سلامی گرم به آقای جمال آل احمد کوچک
من چهار سالم بودو بابام داشت مینداختم هوا و بعد میگرفتم..این بابا ی من هوش و حواس نداره..ینی عین همه ی مردا وقتی یه کار میکنه تمرکزشو فقط میذاره روی اون کارو هیچی دیگه از اطرافش نمیفهمه...من نمیدونم مریضاش چطور از دستش شاکی نمیشن...حالا...داشت مینداختم بالا...منم هی میگفتم بالاتر..بعد مامانم صداش میکنه بابامم برمیگرده میگه چیه..یادش میره منو بگیره..منم با ما تحت میخورم زمین..خخخخخخ.
یه بارم رو دوشش بودم بعد باز مثل همیشه یادش میره منو...بعد از در رد میشه..با مخ میخورم به چارچوب در..
ولی یه بار وقتی رو دوشش بودم یه دسته از موهاشو کندم..انتقام گرفتم.gif) پاسخ:سلام سلام سلام...آرتمیس جان...خوب دیگه توی خونواده ها ازین اتفاقا زیاد هست...هههه..باز خداروشکر با کله نیومدی پایین...خدارحم کرد...آدم به هرجا زمین بخوره خیالی نیس ..با کله جایی نخوره...هههههههه..اتفاقای خوبی نبودن اینا ولی تصورشو که میکنم خندم میگیره...هههههه..((در بخشش لذتی هست که در انتقام نیست))...ولی من میگم((در انتقام لذتی هست که در بخشش نیست))....خیلی خوب...ممنون بخاطر این کامنت جالبت...موفق باشی...ممنون مرسی تشکررررررررر
|